کسانی که هنوز در محکومیت کودککشی اسرائیل تردید دارند، اگر بدانند این کشتار مطابق با آموزههای صهیونیستها مجاز یا حتی لازم است، موضع متفاوتی خواهند گرفت. آنها که به جای «مرگ بر اسرائیل» شعار «مرگ بر جنگ» مینویسند تصور میکنند در هیچ مکتبی کودککشی جایز نیست و کودکان در جنگ غزه ناخواسته و بدون دستور قبلی کشته میشوند. اما این طور نیست. کتابها و مکاتب صهیونیستی، کودککشی را مجاز یا حتی لازم میدانند.
صهیونیستها نخست با تحریف تورات اندیشههای کودککشی را در نسخه تحریفشده این کتاب گنجاندهاند. این کتاب که بیش از هر کتابی در غرب منتشر و خوانده شده است، نخستین کتابی است که بارها از قتل عام کودکان و زنان به عنوان بخشی از روش جنگی بنیاسرائیل دفاع کرده است. در این کتاب نژاد و خون معیار برتری بنیاسرائیل است و زنان و کودکان سایر اقوام و نژادها محکوم به مرگ یا بردگی برای این قوم هستند. به این عبارات توجه کنید:
«خداي تو، بندة خود موسي را امر کرده بود که تمامي اين زمين را به شما بدهد، و همة ساکنان زمين را پيش روي شما هلاک کند.» (يوشع، 10:25) «پس الان هر ذکوري از اطفال را بکشيد و هر زني را...» (اعداد، 31:17) «ايشان را بالکلّ هلاک کن، و با ايشان عهد مبند و بر ايشان ترحم منما... زيرا تو براي يهوه، خدايت، قوم مقدس هستي. يهوه خدايت تو را برگزيده است تا از جميع قومهايي که بر روي زميناند، قوم مخصوص براي خود او باشي.» (تثنيه، 7:3-7)
این دستور به نسلکشی مدام تکرار میشود و این کتاب داستانهای کودککشی را با افتخار از زبان بنیاسرائیل گزارش میکند: «مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کرديم که يکي را باقي نگذاشتيم.» (تثنيه، 214، 2:34 و 3:6 و استر، 8:11) «و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پير و حتي گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشير هلاک کردند. (يوشع، 6:21) «و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانيدند.» (يوشع، 6:24)
این نمونههای تاریخی به اندازهای زیاد است که تورات تحریف شده در بسیاری از جنگها به جای اینکه به کودککشی دستور بدهد، فقط اشاره میکند که همان گونه رفتار کن که با سایر اقوام باید رفتار کنی: «و به عاي و ملکش به طوري که به اريحا و ملکش عمل نمودي بکن.... پس شهر را به آتش بسوزانيد» (يوشع، 8:2 و 9) «و ايشان را ميکشتند به حدي که کسي از آنها باقي نماند و نجات نيافت.» (يوشع، 8:22) «آن را با همة کساني که در آن بودند، هلاک ساخت.... و همة شهرهايش را گرفت و ايشان را از دم شمشير زدند و همة کساني را که در آن بودند هلاک ساختند و او کسي را باقي نگذاشت.» (ـيوشع، 10:37- 39) «و يوشع ايشان را با شهرهاي ايشان بالکلّ هلاک کرد.» (يوشع، 11:21)
سلاحهای کشتار جمعی بر اساس همین الگو و برای نابودی مدنیت طراحی شده است. با اینکه تکنولوژی امروز بشر امکان جنگ با کمترین کشتار و تخریب را فراهم کرده است، اما هدف جنگهای مدرن نابودی شهرها و کشتار زن و مرد و جوان است. در این الگوی جنگ حتی حیوانات نیز باید نابود شوند تا رعب و هراس در دلها ایجاد شود و امکان تسلط بر جهان فراهم شود.
این بخشها از نسخه تحریفشده تورات که در آن بنیاسرائیل از نژادگرایی دفاع میکنند و به کودککشی افتخار میکنند، تحریفی آشکار در دین حضرت موسی علیهالسلام است و خلاف عقل و اخلاق و در برابر آموزههای الهی و توحیدی است. در ادیان الهی برتری انسانها به خون و نژاد نیست. تمام انسانها از نگاه دین از نسل یک پدر و مادر هستند، خدای واحدی دارند که به رحمت و مهربانی امر میکند و هر انسانی با پذیرش این حقیقت و عمل به اخلاق و احکام الهی میتواند به سعادت برسد.
ساموئل اسرائيلي نيز معتقد بود
برخي از انسانها ذاتا برده هستند
صهیونیستها که فقط نژاد خودشان را اهل سعادت میدانند، هیچ گاه نمیتوانند دیگر اقوام را با صراحت دعوت کنند که این باور را بپذیرند. آنها در عوض مکاتبی را ترویج میدهند که با آنها میتوانند از این بخش از باورهای تورات تحریف شده دفاع کنند. متفکرین یهود در این مکاتب ابتدا با صراحت از نژادگرایی دفاع میکردند. به عنوان نمونه در قرن 12 ابن ميمون تصريح ميکرد که ترکها و ساير کساني که در نقاط دور زمين زندگي ميکنند هر چند از بوزينه برتر هستند، اما فاقد عقل هستند و انسان تلقي نميشوند.۱ ساموئل اسرائيلي۲ نيز معتقد بود برخي از انسانها ذاتا برده هستند اما مکاتب بعدی با این صراحت از نژادگرایی دفاع نمیکنند و به گونهای تنظیم شدهاند که به طور غیر مستقیم نه تنها از نژادگرایی که حتی از کودککشی نیز دفاع میکنند.
به عنوان نمونه در فلسفة مدرن مکاتب زیادی تولید شده است که از شکاکیّت و نسبیگرایی اخلاقی و تکثرگرایی دفاع میکنند. اگر شکاکیت درست باشد تمام قضاوتهای انسانی مورد تردید خواهند بود و هیچ کسی با قطعیت نمیتواند ادعا کند «کودککشی بد است». نسبیگرایی نیز به این معناست که هر قوم و جامعهای حق دارد ارزشها و باورهای خود را داشته باشد. در این صورت نمیتوان انتظار داشت صهیونیستها بر اساس ارزشهای سایر اقوام رفتار کنند و این حق آنهاست که بر اساس مکتب خودشان کودککشی را مجاز بدانند.
متفکرینی که سالهاست از شک و نسبیت و تکثرگرایی دفاع میکنند هیچ گاه نمیتوانند کودککشی را محکوم کنند
تکثرگرایی نیز به این نتیجه میرسد که تکثری از نظامهای اخلاقی وجود دارد که هیچ یک برتر از دیگری نیست. در این صورت نژادگرایی و کودککشی نیز میتواند بخشی از نظامهای اخلاقی متکثر باشد. در تکثرگرایی نیز دیگران نمیتوانند با تکیه بر نظام فکری خودشان قومی را محکوم کنند که خود را نژاد برتر میداند. متفکرینی که سالهاست از شک و نسبیت و تکثرگرایی دفاع میکنند این روزها ناخواسته و نادانسته در تلة صهیونیستها گرفتار هستند و بر اساس مبانی فکری خود هیچ گاه نمیتوانند کودککشی را محکوم کنند. این دسته از متفکرین بدون اینکه از مزایای برتری نژادی ادعائی صهیونیستها برخوردار باشند، در هزینههای آن شریک هستند. نگاه مادی به انسان و پراگماتیسم نیز مکاتب رایج در دوران معاصر هستند که در نهایت به همین نتیجه میرسند. در نگاه مادی ادعا میشود انسان یک جسم است و رفتار هر انسانی حاصل نیروهایی مادی است که تحت کنترل او نیست. اگر نگاه مادی درست باشد و کودکان یک جسم بدون روح باشند صهیونیستها حق دارند مانند یک ربات با آنها برخورد کنند. آنها میتوانند با تکیه بر نگاهی مادی استدلال کنند که قطعهقطعه کردن یک ربات که کار بدی نیست. به ویژه اگر این رفتار توسط کسی انجام شود که او نیز یک جسم است و تحت تأثیر نیروهای مادی و بدون هیچ آزادی و اختیاری این کار را انجام میدهد. در برخورد اجسام آنچه ضعیف و شکننده است ماندگار نیست. از نگاه مادی جنگ نیز برخورد دو نیروی مادی است که در آن نیروهای ضعیف یعنی کودکان و بیماران به حکم قوانین جبری محکوم به نابودی هستند.
پراگماتیسم نیز یکی از آخرین مکتبهای فکری معاصر است که قوانین اخلاق را بر اساس سود و فایده تنظیم میکند. در این مکتب هر رفتاری که در آن سود و فایدهای باشد مجاز و بلکه لازم است. صهیونیستها با تکیه بر این مکتب میتوانند استدلال کنند که اکنون در غزه کودککشی برای آنها سود و فایده دارد و برای آنها حتی تخریب بیمارستانها نیز در عمل مفید است. بسیاری از کسانی که از پراگماتیسم آمریکایی دفاع میکنند اکنون هنگام مشاهدة صحنههای کودککشی دچار تضادی فکری میشوند و متوجه میشوند که ناخواسته گرفتار دام صهیونیسم بودهاند.
نهیلیستها و نیستانگارها نیز از پوچی و بیمعنایی دفاع میکنند. آنها به هیچ ارزش و قانون اخلاقی ثابتی باور ندارند و بنابراین نمیتوانند کشتار کودکان را از نظر اخلاقی بد بدانند. بارزترین نمونه از پوچگرایی در آثار نیچه است که با صراحت قتل افراد ناتوان و بیمار را لازم میداند. نیچه گرچه در ظاهر خود را مقابل کتاب مقدس معرفی میکند، اما عمیقا تحت تأثیر این کتاب است. به عنوان نمونه تعبير «قوي باش» در تورات تحریف شده زياد به کار رفته است. (تواريخ 1، 28، 20 و يوشع، 10:25 و 23:7) در چند جاي این کتاب نیز نگاه تحقیرآمیزی به زن شده است و اينکه انسان از زن متولد ميشود به عنوان بزرگترین نقطه ضعف انسان معرفي شده است. این تورات تغییریافته در چند جا میگوید: «کسي که از زن زاييده شده چگونه پاک باشد؟» (کتاب ايوب، 25:4 و 15:14)
مفهوم محوری فلسفة نیچه نیز قدرتی مردانه است که با عنوان «اراده معطوف به قدرت» مطرح شده است. او از اخلاق ابرانسانی دفاع میکند که با اختیار خودش ارزشهای خود را میسازد. در نظام اخلاقی آرمانی نیچه جنگ به نخستین نیکبختی تبدیل میشود و نابود کردن افراد ناتوان و بیمار به عنوان نخستین اصل بشردوستی معرفی میشود. او در قطعه 2 دجال مينويسد: « ناتوانان و ناتندرستان بايد نابود شوند. اين است نخستين اصل بشردوستي ما. چه چيز زيان بخشتر از هر تباهي است؟ همدردي فعال نسبت به ناتوانان و ناتندرستان.» (نيچه، 1376، 27)
بیشتر کسانی که تسلیم این اندیشه شدهاند هیچ تمایلی ندارند که چنین رویدادهایی را محکوم کنند. آنها صهیونیستهای بینامی هستند که اغلب ناخواسته زمینههای فکری سیطرة این گروه بر جهان را فراهم میکنند. بسیاری از کسانی که هنگام بمباران بیمارستان غزه شوکه شدند خبر ندارند که این بخشی از اندیشة نیچه که با صراحت دستور به کشتار بیماران و ضعفا میدهد، سالهاست در دانشگاههای کشور ترجمه و تدریس میشود.
کشتار غزه ظهوری از یک اندیشه است
که به نابودی اقوام ضعیف دستور میدهد
بنابراین کودککشی در غزه و نسلکشی در فلسطین یک اتفاق نیست. کشتار غزه ظهوری از یک اندیشه است که به نابودی اقوام ضعیف دستور میدهد. صهیونیستها این اندیشه را نخست در تورات تحریفشده گنجاندهاند و سپس به شیوههای مختلفی با تکیه بر مکاتب و آثاری که با نام فلسفة مدرن منتشر میشود زمینة ترویج آن را فراهم کردهاند. شعار «مرگ بر جنگ» نمیتواند جایگزین شعار «مرگ بر اسرائیل» شود. این شعار به معنای مرگ بر فرزندان یعقوب نیست. اسرائیل نام مبارکی است که حضرت یعقوب به دلیل بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورات او، به این نام خوانده شد. اما در تورات تحریف شده معنای اسرائیل نیز تحریف شده است و نامی که میتوانست به معنای خضوع در برابر حقیقت باشد، به معنای استکبار در برابر انسان و خدا به کار رفته است. متن تورات تحریفشده این است که: « از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل؛ زیرا با خدا و انسان جنگیدی و پیروز شدی.» (پیدایش، 32:29) بنابراین «مرگ بر اسرائیل» به معنای مرگ بر جنگ با خدا و انسان و دعوت به ایستادگی در برابر گروهی محدود است که آرمان آنها سلطه بر تمام هستی است.
1.Hannaford, 1996.,112
دلاله الحائرين Guide for the Perplexed 3:51
2. Samawal al-Israel
کیهان:صادقی